loading...
خلوت من
خانم گل بازدید : 75 جمعه 05 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

شب آرامی بود

میرم در ایوان تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه ؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من


خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا 

لب پاشویه نشست


پدرم دفتر شعری آورد ،تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین


با خودم میگفتم، زندگی راز بزرگیست که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را خواهد کشت

زندگی در همین اکنون است


زندگی شوق رسیدن به همان فرداییست ؛ که نخواهد آمد!

تو نه در دیروزی، تو نه در فردایی

ظرف امروز پر از بودن توست


ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط فردین در تاریخ 1393/02/05 و 12:42 دقیقه ارسال شده است

آدمياني که با ديگران روراست نيستند با خود نيز بدين گونه اند .
بیا به وبسایتم کلی بخند برو
نظرم بده هااااااااااااا
منترتماااااااااااااااااشکلکشکلک
پاسخ : چشم حتماشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 38
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 81
  • بازدید سال : 862
  • بازدید کلی : 8,147